ملورینملورین، تا این لحظه: 4 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

ملورین نامه

تابستان 1398؛ اول مردادماه؛ پا به دنیا گذاشتم و ملورین نامه روزهای زندگیمه...

چهارشنبه سوری

یکی اومده توی شهرمون.... توی خیابونامون.... مامانم میگه نباید از خونه بریم بیرون.... ولی نمیشه چهارشنبه سوری آتش توش نباشه.... نمیشه زیر آسمون نباشیو و دود نخوریم..... اولش از آتیشا ترسیدم.... بعد تعجب کردم.... بعد خوشم اومد.... بیشتر خوشم اومد.... و بعد....... یه شیرجه برای اینکه نشون بدم خیلی خیلی خوشم اومده..... و اینجوری اولین چهارشنبه سوریم رو به سبک کرونا تجربه کردم. ...
27 اسفند 1398

زمستان

زمستون فصل سرد و سفید.... تا حالا برف دیدید؟؟؟؟ من ندیدم.... امروز میخوام ببینم.... به اینا میگن برف...... برف سرده سرده..... بذارید امتحان کنم.... این برفا که گرمه گرمن!!!!!!!!!!!...... اینقدر گرم و نرم که دوست دارم پیششون بخوابم....   ...
10 اسفند 1398

هفت ماهگی

رسیدیم به عدد مقدس..... بعله دیگه.... هفت تا سی روز گذشته..... هفت ماهه شدم با هفت تا ستاره ی درخشان...... دارم از دایره میزنم بیرون....... وزنم 7500 گرم و قامتم به 70 سانتیمتر رسیده...... ...
1 اسفند 1398
1